اسلایدر

داستانک






•●♥♫بارون▬عشق♫♥●•

♥ ♫وبلاگی برای دلهای خسته وتنها♫ ♥

در حضور واژه های بی نفس صدای تیک تیک ساعت را گوش کن شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی

 

ایکاش کنارت بودم تا
زیباترین لالایی عاشقانه را برایت زمزمه کنم و تو اسمان قلبم را با مهتاب زیبای چشمانت نور باران کن تا خوابت ببرد

 

مترسک به گندم گفت :

تو شاهد باش

مرا برای ترساندن آفریده اند

اما من تشنه عشق پرنده ای شدم که

سهمش از من گرسنگی بود

 

قطار می رود….تو می روی….. تمام ایستگاه می رود…

و من چقدر ساده ام

که سالهای سال ،در انتظار تو

کنار این قطار رفته ایستاده ام

و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!

 

دلش تر شد و رفت . . .

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 1 / 1 / 1386برچسب:,ساعت 3:41 توسط ♥---PARHAM---♥| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت